.....من از آن روز که در بند توام آزادم
در
این دنیای بدون دوستی و امید
در این دنیایی که هر کس عشق را با داشتن یک ابنات خرسی هم معنا می کند من
عشق را ...
من عشق را دوست داشتن تو و دوستانم معنا می کنم
من عشق را دوست داشتن خدا و بندگان او
معنا می کنم
در این برهوت بی عشقی که عشق کلمه ای ست در دایره ی لغات انسان ها پیش پا
افتاده
من عشق را برای یک نفر بزرگ می دانم
من عشق را لایق تمام دوستانم می دانم
و تا همیشه عاشق می مانم.....
چون عشق من تا بی نهایت باقی ست......
(پیوست یادداشت قبلی که هی گفتین...... ): ....)
و من سال های سال به تکه پاره های عکس هایمان می نگرم،
حال من اصلا خوب نیست!
در حسرت داشتن یک عکس از تو می سوزم...
کاش می دانستی که من چه قدر برای دیدنت لحطه شماری می کنم ....
.
کاش می دانستی تکه پاره ی عکس هایت هنوز بوی تو را می دهند.....
کاش می دانستی که در تمام این مدت بدون تو یک عکس یادگاری هم ننداختم...
کاش می دانستی که من هنوز عاشقت هستم!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
بعد از مدت ها دارم برات نامه می نویسم ، همه چی خوبه؟؟؟؟؟ مدرسه ی جدید چه طوره؟؟؟؟
توی مدرسه ی ما که بد جوری جای خالیت احساس می شه..........روز اول که باورم نمی شد اومدم مدرسه.........انگار یه چیزی کم بود و اون هم شما ها بودین!!!!!!
می دونی بچه ها همه خوبن سلام هم می رسونن بهت!!!
همه دل تنگ تو و بچه هان!!!!
راستش رو بخوای روز اولی که داشتیم با بچه ها اشنا می شدیم بایه دختره که اسمش ریحانهس رو به رو شدیم!!!می دونی همون موقع یاد قیچی و ریحانه گفتن هاش افتادم ویاد خنده های عصبیش و یاد رسی و پیچش هاش و رسیدن به ریحانه هاش.....
نزدیک بود بزنم زیر گریه بد جوری دلم گرفت.......
راستش رو بخوای چند باری هم به یاد کاشی جون سیب داریم هلو داریم هم خوندیم!!!!!!
یه چند باری هم به یاد عبدو ی عزیز گفتیم فقط عبدو...........
این دفعه به جز من عارفه هم دلش بد جوری گرفت.............
از قول من به عبدو بگو.......ضحی بد جوری دلش برای گفتن این جمله ی معروفت تنگ شده.....ضحی عاشقتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راستی به صدرا هم بگو دسبندش رو نسیم اورده بودش مدرسه با دیدن دسبندش خیلی یادش کردیم خیلی زیاد......به صدرا بگو یادشه می گفتی
یا یادته هی می گفتی هر جور صلاحه؟؟؟؟؟؟ یه لحظه یه لحظه.............
به هانیه و عطا هم بگو خیلی ماهن من با دبدن عکس هاشون همش یاد خاطرات خوبمون می افتم یاد دل سوزی های عطا و یاد مزاحم تلفنی های هانیه..........................................................................
راستی به کاشی هم بگو که متینی و فائز هنوز جای خالی براش توی کلاس می ذارن!!!!!!
به فاطمه سادات هم بگو که دیگه توی کلاس فلفلی نداریم.........بگو دیکه کسی نیست که بگه عزیزمی!!!!!!!
به نگین (رفیع زاده) هم بگو .....بگو من دیگه توی کلاس تک نگین شدم!!!!!!بهش بگو از این موضوع خیلی ناراحتم......
به امنه بگو مو هاش رو خوب ببنده و بهش بگو که(سانسور)!
به ثمین (البرزی) هم بگو مروت پاسش کرده.......بگو جلسه ی اول برای حاضر غایب اسمش رو خوندن و همه کلی جاش رو خالی کردن....بهش بگو معلم جدیدمون خیلی خوبه.............
به مهتاب هم بگو بالاخره این گروهش رو که می خواست بزنه زد یا نه؟؟؟؟؟؟
به مازمور هم بگو یکی از بچه های جدیدمون خیلی شبیه اونه......بهش بگو همیشه یادشیم................
و زهرا (رضایی) بگو دلم براش تنگ شده................................................
و در اخر جات خیلی خالیه امیدوارم از نامهمم خوشت اومده باشه و یادت نره به همشون سلام من رو برسونی.............
به یادتم
نگین
تیر 89
نمی دانم برای چه..... نمی دانم برای که..........
من می دانم فقط دلم هوای باریدن دارد...........
می دانم دلم باریدن می خواهد........
همچون شما.....................
همچون همه ی ابر های تیره...........
راستی شما نیز بی بهانه می بارید؟؟؟؟
بی بهانه ی بی بهانه؟؟؟؟؟؟؟
یا دلتان می گیرد از دنیا و ادم هایش ومردمش..............یا از من ..........
دل من هم بد جوری گرفته.........
یادتان باشد اگر باریدید....
جای من نیز گریه کنید....................
برام سخت بود که باور کنم دیگه، هم دیگه رو نمی بینیم.. خیلی سخت بود ...
تو سیاهی چشمای اون 8 سال کنار هم بودن رو می دیدم ،من توی سیاهی چشماش الف و بی رو که برای اولین بار باهم یاد گرفتیم رو می دیدم.....من می دیدم اولین باری رو که کنار هم دیگه نماز خوندیم...من می دیدم اولین باری رو که با هم وارد راهنمایی شدیم......من ترس روز اول راهنمایی رو می دیدم.....می دیدم که چه جوری توی این سه سال راهنمایی با ناراحتی و شادی هم دیگه می ساختیم.....من تمام اردو های این سه سال رو هم می دیدم........من عکس خودم رو هم در کنار اون می دیدم...
اون با دستاش منتظر بود بغلش کنم ... می ترسیدم از تصور 4 سال پشت اون نرده ها بدون اون....
پس پریدم توی بغلش و های های زدم زیر گریه!!!!!
اما یادم رفت که بهش بگم که چه قدر دوستش دارم...
تقدیم به همه ی کسانی که دیگه افتخار باهم نشستن سر یه کلاس رو باهاشون ندارم...........
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |