.....من از آن روز که در بند توام آزادم
این ماه ماه خوبی برای یاد گرفتن صبر ...
و ماه خوبی برای دوست داشتن تو و علی (ع) بود ....
خدای تو در این ما قران را نازل کردی .........و هو شهر رمضان الذی انزلت فیه القران....
برای هدایت مردم و فرق میان حق و باطل....هدی الناس و بینات من الهدی و الفرقان....
و واجب کردی روه اش را بر من....وهو شهر الذی فرضت صیامه علیّ....
و در ان ماه شب قدر را قرار دادی ...و جعلت فیه لیلة القدر ....
شبی که بهتر از هزار ماه است....و جعلتها خیرا من الف شهر..
.
منت گذار بر من به رها کردنم از دورزخ در انها که منت نهی بر ایشان و در اور مرا در بهشت برحمت خود ای مهربان ترین مهربانان...
من علیّ بفکاکِ رقبتی من النار ، فیمن تمن علیه و ادخلنی الجنه برحمتک یا ارحم راحمین....
(این تنها دعایی که من می تونم در روز های پایانی ماه مبارک رمضان برای خودم و همه ی شما از خدا در خواست کنم...)
کلمات کیلیدی: این دعا ها همشون توی دعا های مشترکه ی ماه مبارک رمضان هست ولی نه به ترتیبی که من نوشتم....اگه می خواین کامل ترش رو ببینین به مفاتیح مراجعه کنید.....)
یاعلی
امشب شب قدره.....
دلم می خواد بدون کلیشه بدون حرف های تکراری ......
کاملا بی صدا و بدون حرف و سخنی....
ازتون خواهش کنم این شب های قدر رو از دست ندید.....
ازتو خواهش کنم اگه خوابتون می اد به خوابتون بگین بره ....
اگه خسته اید خستگی رو بهش بگین فردا بیاد.....
و اگه....
این شب ها رو از دست ندین و برای همه دعا کنین .....
برا عاقبت بخیری همه ......
دعا کنین همه ی مرض ها خوب شن....
و همه ی مردم دنیا از ته دلشون شاد باشن....
دعا کنین به حق این شب دعای همه براورده بشه .....
دعا کنین ....
دعا کنین.......
این شب ها رو از دست ندین....
اون ها که با خدا و عابدن می گن ماه خدا....
اون هایی که خفن عاشقا می گن ماه محبوب ....
اون هایی زیاد فکر می کنن می گن تمرینی برای عاشق بود....
اون هایی جوونن هیچی نمی گن ولی کارهای اشتباه بقیه ماه هاشون رو تو این ماه تکرار نمی کنن ...
خدایی کیا کار درستی می کنن اون هایی که فقط حرف می زنن یا اون هایی که سکوت می کنن و فقط سعی می کنن کار های اشتباهشون تکرار نشه...
سعی کنیم حداقل تو این ماه حرف زدن زیادی رو بی خیال شیم و تمرین کنیم که بی صدا....بی صدای بی صدا عاشق بشیم.....
خرمایی رو که مامان به سمتم تعارف کرده بود رو به ارومی گذاشتم توی دهنم.....
شیرینش اون قدر زیاد بود که دلم می خواست یه باره قورتش بدم....
اشتباه نکنین اولین باری نبود که خرما می خوردم .....
اولین باری بود که روزه می گرفتم....
حس و حال عجیبی بود، نمی خوام شعار بدم هاااا نه اصلا....
مثل حسی که اولین باری که می خوای یه عزیزی رو ببینی بهت دست می ده...
همش دلت می خواد بری و ببینی اون ادمه که همه ازش حرف می زنن و می گن عزیزه کیه .....دلت می خواد موقع حضورش اولین نفری باشی که داری اون رو می بینی....
این جوری بود............
عجیب و زیبا....
حالا من شش ساله که دارم روزه می گیرم و هر سال از دیدن اون ماه عزیز خوش حال می شم.....
هنوز هم همون حس بهم دست میده......همون حس عجیب و زیبا.............
درک می کنین که؟؟؟ :-/
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |