سفارش تبلیغ
صبا ویژن


.....من از آن روز که در بند توام آزادم

بابا مبارکه....

راست می گم مبارکه....

ماه رمضون رو می گم ...

خیلی خیلی مبارکه......

تازه روزه اولشه تازه داره شروع می شه چت های شبونه و بیداری های زورکی....

علاف بودن شب و.....

تو روز خوابیدن......

گشنه شدن و...

و غر زدن.....داد زدن این که گشنمه مامان......

بودن ماه عسل و سریال های ماه مبارک طوری که نتونی از جلوی سفره ی افطار تکون بخوری....

شله زرد نذری مامانی و بو کشیدن های قبل افطار...

و....افطار ...افطار...

لحظه این که از صبح تا شب منتظرش بودی اما وفتی می اد دست و پات رو گم می کنی....

افطار

افطار

شما رو نمی دونم ولی من لحظه شماری می کنم.....لحظه شماری می کنم تا سحر

الان دقیق دو ساعت دیگه مونده مونده تا اون صدای دعای گوشنواز سحر....

که همیشه از تیک تیک کردن های اخرش و اعلام کردن این که فقط چند دقیقه ی دیگه مونده تا سحر می ترسیدم دلمون می خواد بیشتر بخوریم اما نمی شه نمی شه....چون جا نداریم

باتمام این حرف ها حس و حال ماه رمضون رو که دو ساعت دیگه شروع می شه رو بهتو تبریک می گم....

ایشاالله  هیچ وقت گرسنتون نشه D:
 

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 2:27 صبح توسط نگین نظرات ( ) | |

<      1   2      

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ