سفارش تبلیغ
صبا ویژن


.....من از آن روز که در بند توام آزادم

شاید بهتره یه یادی بکنم از کلاس های دو ماه پیش و چیزی روکه درباره ی هر کدومشون به خاطرم می رسه رو

 بیان کنم...

اول از همه کلاس ریاضی: کلاسی که توش بسیار خندیدم، دعوا شدیم ، درس گوش کردیم و مسخره بازی در اوردیم ودرس خواندیم .

از نظر من کلاس خیلی باحالی بود . می دونید همه چیز سر جای خودش بود.

سر موقش می خندیدیم ، سر موقش درس می خواندیم و به وقتش می گفبیم هر جور صلاحه!!!!!

کلاس زیست: چیزی از ان کلاس یادمه فقط یک ضرب المثله..........

وقتی که جیک جیک مستونت بود             فکر زمستونت نبود؟؟؟؟؟؟

(من هوش شما رو خیلی بالا فرض کردم ها!)

کلاس فیزیک: کلاسی که توش بسیار ازمایشگاه رفتیم!!!!!!!!!!

همین فقط یادمه...

کلاس عربی: یک خاطره ی گنگی در ذهن دارم ...... یک بار نزدیک بود از کلاس پرت شم بیرون!!!!

کلاس دینی: بد نبود همین!!!!! (البته باید نظر پلی رو هم پرسید!!!!)

کلاس حرفه : یادم می یاد سر کلاس از هیچ کس صدا در نمی اومد!!!!!!!!!!

( خب خودتون بهتر از من می دانید دیگه!؟!)

کلاس ادبیات : شعر خواندیم و شعر حفظ کردیم!!!!!!!!

..........و در اخر کلاس انشا: می دانید وقتی می گم کلاس انشا خیلی چیز ها یادم می اد، خیلی حرف ها یادم می اد وهمین طور خیلی خاطره ها !!!!

اول از همه این که ملکه شدم!!!!

دوم این که خانم لیاقت خوب بودند.

سوم این که امتحانات ترم اولمون رو گند زدیم و بعد هم خب دعوا شدیم!!!

چهارم این که توصیف کردیم..... خیلی زیاد!!!!!

پنجم این که چند نفری به بیرون از کلاس منتقل شدند!!!!

ششم این که رضا قرار بود یه چیزی به مریم بگه!!!!( اون جمله هه رو یادتونه دیگه، اون جمله هه که سرش کلی خندیدیم؟؟؟؟)

هفتم این که رفتیم حیاط.

هشتم این که یادداشت نوشتیم همه رقم ......نوع اول ، نوع دوم ، به بالا.......

...و در اخر نهم این که بعد از دو سال حالا با یه خداحافظی تلخ به نظر همه چیز تموم شده می اد و خانم لیاقت می خوان از پیش ما برن

 


نوشته شده در یکشنبه 88/4/21ساعت 3:38 عصر توسط نگین نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ