• وبلاگ : .....من از آن روز که در بند توام آزادم
  • يادداشت : اگر طاقت نداري نخوان....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام خيلي از وبلاگت خوشم اومد ودر ضمن قالب تونم مناسب وبلاگت هست اميد وارم موفق باشي اگه خوشتون اومد يه سري به وبلاگم نگاه بندازwww.36s.parsi blog.com
    دوستدار شما Evil Haker
    قشنگه...ولي خيلي غمگينه!
    + کاشي 
    تعجب نکنيد من همون کاشي سرطان زده ي ورپريده ي خير نديده هستم من همون دلتنگ ترين دوست دور افتاده
    من همون سختي کشيده
    دختري که رنگش از صورت پريده....
    "شعر شد"
    دوستون دارم
    پاسخ

    سلام......فک مي کنم اشتباه معرفي کردي هااااا....تو همون کاشي اي هستي که وقتي از مدرسمون رفت ...ديگه پيداش نشد .....ديگه خبري ازش نبود ......ديگه حتي زنگ هم نزد....

    واي...
    پاسخ

    ...............................

    بابا آيه يأس نباشين ديگه!

    اين متنم که گواهي فوت من رو امضا کرده!

    به روزاي خوب فکر کنين.

    به ارديبهشـــــــــــت....!

    :دي

    پاسخ

    اي گل گفتي پس من هم ديگه لازانيا ندارم......
    + MATAN 
    حالا که هستن
    درضمن هنوز قبول نشدند
    پاسخ

    هاهاها اي اگه قبول نشن......


    نه.

    لازم نيست نگاه کني به بادبادکي که فرستادي اش ب آسمان،بدون بادبادک تمام احساساتمان معلوم است....

    خواهري من،دلم نمي خواهد اشکم در بيايد،همين الان ک تو در کنارم بودي و هستي،دقيقا کامپيوتر بغلي!

    و خيلي خوشحالي...و پوليب آمد و گفت برويم اونو..!

    نگينم.....:_

    پاسخ

    اي کاش هميشه در سر جايت ......کامپيوتر بغلي را مي گويم....ثابت مي ماندي......................:X

    و حالا تو .

    تو گوش بده . . . .

    نيازي نيست خيره شوي به بادبادکي که دارد جولان مي دهد در اسمان بي خيالي . نيازي نيست.

    من برايت مي گويم . مي گويم که بداني .

    مي گويم که اگر خواستي بشنوي

    بشنوي از فلفلي که هر از چند گاهي با عجله خودش را به بچه هايي مي رساند که روزي با آن ها خنديده گريه کرده و بي ريا خاطره مند شده .

    من مي گويم . اين بار تو گوش بده به کسي که يک سال است عادت کرده به خاطره بازي . به اين که به جاي بغل کردن دوستان قديمي اش نوشته هايشان را بو کند و بچسباند در دل ديوار اتاقش تا هر بار يادش باشد که بودند آدم هاييي که روزي به فکرش بودند و او را فلفل صدا مي زدند .

    فلفل نمکي .

    سخت است از هر شنبه اي که مي آيد برنامه ريزي کني براي پانزده دقيقه . و تو فقط پانزده شصت ثانيه فرصت داري که با دوستانت حرف بزني . ديدار کني . بغلشان کني . و يک بار ديگر سوم ب اي بودن را به رخ بکشي .

    تنهايي اين نيست نگين من .

    تنهايي برنامه ريزي براي پانزده تا شصت ثانيه ديدار است .

    تنهايي يعني خاطره بازي با يک دوست .

    تو از چه مي ترسي ؟

    ترس سهم من است که براي همکلاسي شدن لحظه شماري مي کنم .

    زندگي را مي بيني.

    من بلدم که بگويم .

    دلتنگت هستم و بگويم کاش تو هم مي آمدي .

    بلدم بگويم دوستتتتتتتتتتت دارم

    پاسخ

    ...همه ي ما يه جورايي داريم تنهايي رو به دوش مي کشيم...اگر امروز از من بپرسند همه ي پول هايت را بابت چه مي دهي با صداي بلند مي گويم براي يک لحظه سوم ب اي بودن............:X


    سلام..

    مگه قراره چي بشه؟؟؟

    پاسخ

    هيچي پلي و عارفه دارن از مدرسمون مي رن......به همين سادگي......

    آدما

    در

    دلن.

    نه در ديده.

    اينم يه توصيه.

    از يه دوست نويسنده.

    که قراره نويسنده بشه.

    که نويسنده مي شه.

    که...

    ههههههههه(چه خودشيفته!)

    پاسخ

    اي بابا تواضع.......


    ما که نرفتيم بابا جون.

    ما هنوز اينجاييم تا دوباره با هم به دبيرستان گير بديم.

    باز با هم به کرماني فحش بديم.

    باز با هم اونو بازي کنيم.

    باز با هم برنامه ي خيريه و سفارش پيتزا رو بچينيم.

    نرفتيم که....

    پاسخ

    اي با احساس........